آشنایی با فیلمهایی که به صورت تکنفره ساخته شدهاند برای آنهایی که به این روش علاقهمند هستند، خالی از لطف نیست. به نظر میرسد شرایط این نوع فیلمسازی در همه جای دنیا مشابه است، حتی وقتی میخواهیم ابزار و وسایل کارمان را انتخاب کنیم. این متن مرور یک تجربه عملی از نگاه متیو کلیفت سازنده فیلم بچههای سیندرلایی است و چگونگی تنها کار کردن در محیطی غریبه.
متیو کلیفت
در میانهی سال ۲۰۰۷، کشیش کلیسایی که در آن حضور مییابم از من خواست تا ببینم که آیا امکان وقتگذاری دواطلبانه برای فیلمبرداری و تدوین مستندی که میخواستند تهیه کنند را دارم یا خیر. باید به تنهایی به منطقهی جنگزدهای در اوگاندا سفر میکردم. بههرحال، دلیلی در پس این مستند بود که نمیتوانستم آن را رد کنم. در ۱۹۹۲ ایرن گلیسن، مادربزرگی استرالیایی، آنچه را که داشت فروخت و به اوگاندا آمد تا یتیمخانهای را برای کودکانی که بر اثر ایدز و جنگ داخلی ۲۰ ساله یتیم شده بودند، برپا کند. در سال ۲۰۰۷ سازمانی که او بنیان گذاشت، تا حدی رشد یافت که روزانه از بیش از ۷۰۰۰ کودک نگهداری میکرد و امیدمان این بود که با ساخت مستندی دربارهی او بتوانیم دربارهی تشکیلات او اطلاعرسانی کنیم تا در نتیجه سرمایهی لازم برای مراقبت از کودکان بیشتری فراهم شود.
همچنین از آنجایی که سالهای زیادی است که ممر درآمدم از تولید فیلمهای ویدئویی است، میدانستم تولیدی در این اندازه برایم پیشرفت محسوب میشود. در هنگام چیدن مقدمات فیلمبرداری، خواندن مطالب فرومها و سایتهای فیلمسازی واقعا بدردم خورد. حالا که فیلم تمام شده و بازخوردهای متعددی هم داشته است، میخواهم نکاتی را که از دیگر مستندسازان فراگرفتم توصیه کنم.
مستندسازی تکنفره…
یکبار جایی خواندم که اگر سعی کنی که در روند تولید بیش از یک کار را انجام دهی، چیزی لطمه خواهد دید. همچنین شکی نیست که داشتن عوامل زیاد فیلم، با ابزار امروزی، عواید فراوانی دارد. چنین چیزی در مقایسه با اینکه بخواهی با بودجهای پایین، مستند بلند با کیفیتی بسازی، امکانپذیرتر است.
پیش ازآنکه قصد کنید فیلم تکنفرهای را بسازید، بر اهمیت تمرین تاکید میکنم. چیزهای حیاتی و هنرمندانهای وجود دارد که باید یاد گرفته شوند. مثل نظارت برصدا، چک کردن نور و اطمینان از بعد زیباییشناسانهی نما در یک زمان واحد. در گذشته اشتباهات فراوانی کردهام (اول از همه درمورد صدا که به نظر میرسد بین بسیاری از فیلمسازان همهگیر است)، پس باید بدانید که چگونه همه چیز همان بار اول درست باشد، زیرا در اغلب اوقات در فیلم مستند برداشت بعدیای وجود ندارد.
به هرحال بیش از همه نگذارید که بودجه شما را بترساند. بعضی از خلاقانهترین پروژهها با بودجههای پایین ساخته شدهاند. ابتکار لازم برای گرفتن نماها چیزی است که میتواند فیلم را به نتیجهای عالی برساند. متعجب خواهید شد که با یک دوربین Panasonic DVX100 و یک لپتاپ اپل پاوربوک ۱۲ اینچ با نرمافزار فاینالکاتپرو چه میتوان ساخت… من که شدم!
فهرست تجهیزات، تکنیکها و نکات
بخش به مراتب سختتر ساخت بچههای سیندرلا دانستن این بود که چه چیزی را باید با خودم ببرم. جایی میرفتم که برای آنچه در فهرست تجهیزاتم فراموش کرده بودم، هیچ راهی نداشتم که به خانه برگردم یا به فروشگاه اجارهی تجهیزات ویدئویی بروم. پیش از رفتن تلاش زیادی کردم که فهرستی از تجهیزات لازم برای مستند تک نفره بیابم اما شانس با من همراه نبود. بنابراین فکر کردم که لیستی تهیه کنم که چه چیزهایی را میبرم، دلیل بردنشان چیست و شرحی از عملکردشان در صحنه بردارم.
دوربین و تجهیزات:
دو عدد دوربین پاناسونیک DVX100AE
راستش هیچ دلیلی برای این انتخاب دوربین وجود نداشت، مگر اینکه کلیسایی که سرمایهگذار فیلم بود همین مدل دوربین را داشتند. به هرحال دوربین DVX100AE را به خاطر امکاناتش و تصویر خارقالعادهاش دوست دارم (و DVX202 اگر وایداسکرین میخواهید). قطع ۱۶:۹ بهتر خواهد بود اما هیچ بینندهای (که خودش فیلمساز نباشد) احتمالا متوجه نمیشود که محصول نهایی ۴:۳ بوده است. توصیه من این است که هرگز فراموش نکنید که یک داستان خوب که درست تصویربرداری و تدوین شده باشد مهمتر از چیزی است که ۱۶:۹ فیلمبرداری شود یا نه.
نکته: استفاده از دو دوربین در لحظه.
چرا با خودم دو دوربین بردم؟ خب، دلیل اصلیاش این بود که دوربین یدکی به همراه داشته باشم، با اینحال توانستم با دوربین دوم به طور همزمان و به شکل موفقیت آمیزی از زاویهای جایگزین از مصاحبهشونده فیلمبرداری کنم.
برای دستیابی به این تکنیک، دوربین اصلی را روی سهپایه قرار دادم و مطمئن شدم که سوژه به درستی در نما قرار گرفته است. بدین ترتیب توانستم دوربین اول را همزمان کار با دوربین دوم که روی دست قرار داشت زیرنظر بگیرم. برای این کار تصویر دوربین اول را روی یک تلویزیون السیدی ارزان قیمت قابل حمل قرار دادم. بعد به سادگی دکمه ریکورد هر دو دوربین را فشار دادم، جلوی هر دو دوربین دستهایم را برهم زدم (شکل سادهای از یک کلاکت) تا بتوانم همه چیز را از ابتدای ضبط سینک کنم. در طول گفتوگو دریافتم چطور میتوان به سادگی دوربین دوم را تکان داد و در ضمن از طریق تلویزیون السیدی مطمئن بود که نمای دوربین اصلی هنوز درست است. صدای اصلی را به دوربین اصلی دادم و یک میکروفون اضافی را به دوربین دوم متصل کردم تا بتوانم به آسانی دو بخش فیلم را هنگام تدوین سینک کنم. با اینکه دوربین دوم را در دست داشتم، صدای دوربین اول را از طریق هدفون در طول ضبط کنترل میکردم.
چهار باتری و دو شارژر

شارژر دوم شارژر پشتیبان بود. سال گذشته یک شارژر پاناسونیک داشتم که یکدفعه از کار افتاد (از این اتفاقها میافتد). اگر خارج از کشور فیلمبرداری
میکنید مطمئن باشید که آداپتور با خروجیهای برق آن منطقه سازگار باشد و بتواند برق آن منطقه را تحمل کند (همینطور کنترل کنید که اصلا آن منطقه برق دارد یا نه!)
فیلتر پولاریزه
با تنظیم فیلترهای پولاریزه میتوانید نور قسمتی از تصویر را کمتر کنید و یا انعکاس روی سطوح را از بین ببرید. اما این فیلترها تصویر را تیرهتر میکنند. لذا نور بیشتری احتیاج خواهید داشت و در ضمن به دلیل بروز اشکال در رنگ نمیتوانید پن کنید. حدود ده درصد زمان را از فیلتر پولاریزه استفاده کردم تا نماهای ثابت چشمنوازتری بگیرم.
نکته: پنکردن با فیلتر پولاریزه:
یک راهنمایی ساده: هنگام پن از فیلتر پولاریزه استفاده نکنید. این چیزی است که تا قبل از رفتن از آن خبر نداشتم اما موقع خواندن یک جزوهی فیلم متوجهاش شدم. از آنجایی که بسیاری از نماهای من روی صفحه مانیتور نسبتا سریع بودند، متوجه نشدم که تغییر رنگی که با این عمل ایجاد میشود، میتواند هر راشی را غیرقابل استفاده کند. به هرحال، اگر به دنبال نماهای چشمنواز لانگ شات هستید که با پن گرفته شوند، احتمالا با استفاده از فیلتر پولاریزه به دردسر خواهید افتاد.
کاور ضدباران برای دوربین DVX100AE
این هم وسیلهی دیگری بود که برای آمادگی در برابر هوای بد با خودم بردم. چیزی که یکی از اقلام کلیدی برای مستندسازی در فضاهای پرت است. همیشه سعی کنید به بدترین اتفاق فکر کنید تا بعدا چند روز را که هرکدامشان بااهمیت هستند از دست ندهید. خوشبختانه در طول فیلمبرداری به کاور ضدباران احتیاج پیدا نکردم.
دستمال و پاککنندهی لنز
یقینا برای هر منطقهی غبارآلودی مثل آفریقا حیاتی هستند. مطمئن شوید که بیش از حد نیازتان به همراه داشته باشید. در یک هفته فیلمبرداری یک بستهی کامل (فکر کنم ۱۰۰ برگ) کاغذ تمیزکنندهی لنز مصرف کردم.
تمیزکننده هد فیلم
بسیار مهم برای مناطق غبارآلود و نگهداری عمومی.
۵۰ عدد فیلم مینی دیوی
میدانم بدیهی بهنظر میرسد، اما نکته اینجاست که من بیشتر از آنچیزی که احتیاج داشتم با خودم بردم. همواره در کیسههای ضدآب نگهشان داشتم تا از غبار حفظ شوند.
نکته: نوارهای مینی دیوی با سایر برندها خوب ترکیب نمیشوند.
میدانستید که هر برند مقدار مشخصی روغن بر روی نوار دارد که پس از خروج نوار از دستگاه تا چند درجه روی هد باقی میماند؟ بعضی از این روغنها با سایر روغنها خوب ترکیب نمیشوند و وقتی که از برندهای متفاوتی استفاده میکنید، روغنها میتوانند با هم مخلوط شده و قطرات یا حتی بخشهای غیرقابل خواندنی را روی نوارتان برجای بگذارند. بهترین راه برای اطمینان از عدم این اتفاق این است که از نوار یک برند استفاده کنید و قبل و بعد از استفاده از برندهای دیگر تمیزکنندهی هد را بهکار گیرید. با توجه به استهلاکی که پاک کنندههای هد ایجاد میکنند، متوجه میشوید که بهترین کار همین است که از یک نوع نوار ثابت استفاده کنید.
سهپایهی میلر DS5
من طرفدار استفاده از سهپایه به جای نگهداشتن استیدی کوچک دوربین که اغلب فیلم را شبیه کارهای خانگی میکنند، هستم. DS5 بیتکانترین سهپایه نیست اما سبک است و سریع میشود راهاندازیاش کرد.
Spiderbrace: (این ابزار در ایران به دوشی معروف است)
برای این مستند یک اسپایدربریس تهیه کردم، زیر فکر میکردم زمانی که مجبورم با دوربین روی دست کار کنم، نماهای بهتری به من خواهد داد. اما در نهایت به کار با سهپایه و حتا دست برگشتم چون دوست داشتم به راحتی بتوانم به ابزار زوم و فوکوس دسترسی داشته باشم که در هنگام استفاده از اسپایدربریس کار آسانی نیست.
صدا
نکته: آیا باید از یک میکسر خارجی استفاده کرد؟
برای این فیلم از میکسر خارجی استفاده نکردم. به نظرم این یک وسیله اضافی است که میتواند برایتان دردسر ساز باشد و جلوی دست و پایتان را خیلی بگیرد، مخصوصا که مدام باید تنضیمات آن را چک کنید و مراقب کابلهایش باشید. یکبار به عنوان تدوینگر ساعتها راش دریافت کردم که صدایش قابل استفاده نبود، زیرا فیلمبردار تصمیم گرفته بود تا از یک میکسر خارجی استفاده کند اما چند تنظیم بر روی میکسر از دستش دررفته بود که با لِوِلهای صدای دوربین آشکار نمیشدند.
در استفاده از میکسر خارجی، مزایایی وجود دارد، اما در مقایسه با منافعی که استفاده نکردنش در موقعیت من داشت، از کار با آن منصرف شدم. تمام صدا را مستقیما به دو جک XLR (همان جکهای کاننی) دوربین DVX100 متصل کردم.
دو گیرنده فرستنده بیسیم (میکروفون یقهای) Letrosonic 185 (در ایران این نوع میکروفنها به میکرفون HF معروف هستند.)
هیچ قطعهای از تجهیزات به اندازهی این دو میکروفون اینقدر مرا ناکام نگذاشتند. مارک یا نوع میکروفونها چندان مشکلساز نبودند اما پیچیدگی کار با دو میکروفون یقهای بیسیم چرا.
در درجهی اول دلیل انتخاب میکروفونهای لتروسونیک به بودجه و در دسترس بودن بستگی داشت. اجاره کردنشان گران نبود و میدانستم که بیشتر از میکروفونهای یقهای به چیز دیگری احتیاج نداریم. این میکروفونها VHF هستند. یعنی دامنهشان خوب نیست اما بعضی وقتها که میخواستم از مصاحبهشوندگان فاصله بگیرم کمکم کردند.
نکته: میکروفونهای یقهای باسیم یا بیسیم؟
وقتی از دو سیم میکروفون یقهای XLR استفاده میکنم، فقط باید دو لِوِل صدا را کنترل کنم که به ورودی XLR دوربین متصل میشوند. هرچند که میکروفونهای بیسیم هم به همین ورودیها وصل میشوند اما باید در کنار آن به حساسیت فرستنده و خروجی AF گیرنده هم دقت کرد. این به این معنی است که اگر دو میکروفون بیسیم در دو کانال متفاوت داشته باشید باید ۶ تنظیم متفاوت را برای صدا کنترل کنید و تازه نگران آنچه پیش رویتان میگذرد هم باشید! اشتباه در تنظیم صدا میتواند به صدای دیستورت یا ناواضح منجر شود که با هیچ کدام از تنظیمات روی دوربین نمیشود درستشان کرد. (حتی در مرحله تدوین و صداگذاری)
یکبار جایی جملهی قصار جالبی خواندم که میگفت: با سیم من همیشه از بیسیم تو بهتر کار خواهد کرد. که کاملا درست است. کاری که در مرحلهی پستولید بر روی صدای دریافت شده از طریق میکروفون بیسیم انجام دادم در مقایسه با روشهای دیگر بسیار ارزندهتر بود و نیاز به یک میکسر حرفهای صدا داشت تا صدا را ملایم کند که از نتیجهاش راضی بودم.
اگر سر فیلمبرداری فقط خودتان و خودتان هستید، باید دلیل قابل قبولی داشته باشید که از میکروفونهای بیسیم استفاده کنید. تا زمانی که در شرایط سخت مختلفی مثل باد تند، حرکت و فیلمبرداری همزمان و… تمرین فراوان نکردهاید، استفاده از آنها را توصیه نمیکنم. همچنین یادتان باشد که بعضی از فرکانسهای رادیویی در بعضی از کشورها میتوانند غیرقانونی باشند.
یک عدد میکروفون یقهای باسیم Sony ECM 77
میکروفون باسیم مورد علاقهی من. به سادگی همیشه به نتایج عالیای منجر میشود. تقریبا ضبط تمام مصاحبههایم را با این میکروفون انجام دادم.
نکته: داشتن کانال صوتی پشتیبان
این شگفتانگیر است که تقریبا در طول مدت تمام گفتوگوها، مصاحبهشونده میتواند تمام مصاحبه را با یک صدای میزان سخن بگوید و بعد با خندهای بلند یا یک فریاد، صدا را دیستورت کند. من معمولا برای کم کردن این مشکل در مصاحبههای تکنفره تنها از یک میکروفون یقهای استفاده و آن را به دو کانال دوربین متصل میکنم. این کار را تقریبا در همهی دوربینها میتوان با اتصال میکروفون به جکهای XLR و بعد هماهنگی از طریق منوی دوربین به شکلی که یک صدا را از یک کانال بهطور همزمان وارد کانالهای یک و دو بکند، انجام داد. یکبار خروجی صدایی که از یکی از کانالها بود را نرمال و دومی را با لِوِلی بسیار پایینتر تنظیم کردم. سپس در پستولید کانال دارای لِوِل استاندارد را بر مصاحبهها استفاده کردم اما کانال پشتیبانی هم داشتم که میتوانستم در صورت بالاتر رفتن بخشهای صوتی از آن استفاده کنم.
یک عدد میکروفون یقهای باسیم Sony ECM 44
این میکروفون باسیم پشتیبان من بود. بسیار بزرگتر بود و افت کیفیت صدای قابل شناساییای نسبت به ECM 77 داشت.
یک میکروفون سنهایزر ME66 با اسفنج Rycote
این تنها میکروفون تفنگیای (shotgun) است که تا به حال استفاده کردهام. لذا نمیتوانم مقایسهی زیادی با سایر میکروفونهای تفنگی داشته باشم. بههرحال، برای ضبط اتمسفر عمومی (صدای آمبیانس) و زمانهایی که چند نفر دارند با هم صحبت میکنند، به میکروفون تفنگی خوبی احتیاج دارید. در شرایطی که بخشهای غیرمصاحبهای را ضبط میکردم (مثل چشماندازها، اکشنها و غیره)، آن را به همراه ابر Rycote روی دوربین کار گذاشته بودم که به طرز غیرمنتظرهای برای ضبط مصاحبههای از قبل برنامهریزی نشده در شرایطی که سوژه به دوربین نزدیک است خوب بود. صدای ضبط شده توسط این میکروفون در محیطهایی که نویز بالایی دارند میتواند دیستورت شود (مثل آوازخواندن در فضای داخلی به همراه پرکاشن که ما تجربهاش کردیم) و باید به خاطر داشته باشید که در اودیومترهای دوربین بازتابی نخواهد داشت. ابر Rycote تا زمانی موثر بود که نسیم ملایمی بوزد نه در باد و طوفان، اما به اندازهی کافی برای آنچه که میخواستم مناسب بود.
نکته: چگونه اتمسفر (صدای آمبیانس) خوبی ضبط کنیم؟
تا وقتی که میکروفون را بر روی دوربین نصب کرده باشید، گرفتن آمبیانس خوب کار سختی خواهد بود. یعنی اغلب صدای ابزار کنترلی دوربین یا حتا حرکت دوربین در زمان پن را هم خواهید شنید. سادهترین راه برای گرفتن صدای اطراف این است که دوربین را بر روی سهپایه گذاشته، ]میکروفون را از دوربین جدا کرده[ و به هرکسی که اطرافتان است و جزیی از صدای اتمسفر محیط بهحساب نمیآید بگویید تا ساکت باشد، بعد برای ۶۰ ثانیه رکورد کنید. با این روش میتوانید آمبیانس بینقصی را برای قراردادن در پسزمینه راشهایتان بهدست آوردید.
اما اگر بخواهید صدای محیط تمیزی را در زمانی که دارید از چیزی قابلتوجه فیلم میگیرید بهدست آورید (مثل آواز خواندن) چه میکنید؟ در کارم از ME66 روی یک پایهی میکروفون کوچک و یک سیم بلند XLR استفاده کردم که همزمان صدا و تصاویر یک گروه کوچک آوازی را ثبت میکرد. این کار باعث شد تا بتوانم نماهای متفاوتی را همزمان با ضبط صدای یکسان از بچهها بگیرم. به نحوی که وقتی به خوانندگان نزدیک میشدم از قید نویز دوربین و تغییر حجم صدا آزاد بودم.
دو بادگیر Microcat برای میکروفونهای یقهای
اینها فقط لوازمی بودند که برای وقت مبادا به کار میکروفونهای یقهای میآمدند. قرار بود که از وقوع توفان در میکروفونهای یقهای جلوگیری کنند، هرچند که باید روی لباس نصب میشدند و با آن اندازهای که داشتند مثل این بود که یک سگ پودل را روی لباس پوشیده باشی. ازشان استفادهای نشد اما خوشحالم که برای وقت مبادا با خودمان بردیمشان.
دو هدفون سنهایزر
مهمترین بخش کیت صدا. دومی را برای احتیاط با خودم بردم.
نکته: همیشه از هدفونتان استفاده کنید.
همانطور که هیچوقت نباید فقط با تماشای لِوِل Luminance (منحنی میزان درخشندگی) در منظرهیاب دوربینتان فیلمبرداری کنید، بههمان دلیل هیچوقت نباید تنها با نگاهکردن به اودیومترها، صدا ضبط کنید. باید به صدایی که ضبط میکنید گوش بدهید تا مطمئن شوید که صدای تمیزی را ثبت کرده باشید.
باتریها
چند بسته باتری AA آلکالاین برای میکروفونهای بیسیم و ECM44 که نیاز به منبع تغذیه دارند.
پایهی میکروفون کوچک با گریپ پیستول Rycote (گریپ پیستول همان نگهدارندهی میکروفون است.)
این ابزار برای بسیاری از لوازمی که نکتهی قبلی ذکر شد از جمله ضبط اتمسفر خوب، عالی بودند. بعلاوه، برای بسیاری از مصاحبههای مهم از ME66 روی پایه استفاده کردم و آن را پایین مصاحبهشونده قرار دادم و جدا از میکروفون یقهای ECM77 به کانال دیگری متصلش کردم. بدینترتیب صدای خیلی مناسبی بدست آوردم که در تدوین توانستم درکنارهم ازشان استفاده کنم.
کابلهای مختلف XLR
کابلهای کوتاه و بلند مختلف XLR که در شرایط متفاوتی بدرد میخوردند.
چیزهای بدردبخور دیگر
بخشی از لذت میکروفونهای یقهای این است که چگونه بتوانی وصلشان کنی. من طرفدار اینم که آنها را پیش روی دوربین قرار بدهم که برای پلانهای کلوزآپ ساده است اما معمولا برای سایر پلانها باید زیر لباس قرار بگیرد. بنابراین با خودم چسب دوطرفه (ضروری)، قیچی، دستکش پشمی بچگانه (به نکته پایین رجوع کنید) و بست پلاستیکی (برای نگهداشتن بخشی از دستکش) بردم. از روش دو مثلث برای اتصال میکرونها زیر لباس استفاده میکنم که بهنظرم بهترین نتیجه را میدهد. تعدادی مطالب و فیلم آموزشی برای انجام دادن اینکار بر روی اینترنت وجود دارد. همچنین ابزار و سیمهایی را برای تعمیرات احتمالی برداشتم.
نکته: نصب میکروفون یقهای درون لباس با بادگیر
این روشی است که از وب یاد گرفتم و بهنظرم برای فیلمبرداریهای مختلف حسابی بدرد میخورد. زمانیکه میکروفون یقهای را با چسب دوطرفه و زیر لباس نصب میکنیم، همچنان این احتمال وجود دارد که نویز باد وجود داشته باشد یا اصلا با برخورد میکروفون با لباس فضای کافی برای گرفتن صدای تمیز وجود نداشته باشد. یک راه حل این است که چند دستکش پشمی بچگانه بخرید، جای انگشتهایش را ببرید و از آنها به جای بادگیر استفاده کنید. برای اتصال خوب آنها به میکروفون از بست پلاستیکی استفاده میکنم و به نظرم این ابزار در نهایت سطح مناسبی را بین چسب دوطرفه، میکروفون، پوست و لباس ایجاد میکنند.
نورپردازی
چراغ Frezzi Minifill 12 ولت با باتری و شارژر
فکر میکنم که ده کیلو به بارم اضافه شد اما ارزشش را داشت. دلیل اصلی این بود که اصولا در جایی که فیلمبرداری میکردیم برقی وجود نداشت. از این چراغ برای افکتهای خاص نورپردازی در سکانسهای بازسازی شبانه و نیز پر کردن سایهها در بعضی از مصاحبههای روزانه استفاده کردم.
فیلتر تلطیف کننده و فیلتر ژلاتینی تصحیح کنندهی دمای نور
نمیدانستم که ازشان استفاده خواهم کرد یا نه و در نهایت هم نکردم (چون چراغی که برده بودم روی خودش فیلتر شیشهای تصحیح کنندهی نور روز داشت که از آن استفاده کردم). ایدهای داشتم که شاید از آن روی پنجرهها استفاده کنم تا نور نرمتر و… بهنظر برسد اما درنهایت هیچوقت این اتفاق نیفتاد. تقریبا برای تمام مصاحبهها از نور روز محیط استفاده شد.
نکته: ایجاد سادهی پلانهای شب (آبی)
راه حلی ساده برای بازسازی نور آبی مهتاب شبانه استفاده از فیلتر آبی ژلاتینی روی منبع نور تنگستن است. کاری خیلی ساده، اما همیشه موثر این است که فیلتر تصحیحکنندهی نور روز را روی منبع نور تنگستنتان قرار دهید. بعد با نور استاندارد تنگستن ۳۲۰۰ درجه کلوین وایت بالانس کنید و فیلم بگیرید. نتیجهاش (آنچه که دوربین میبیند) نور ماه آبیرنگ زیبایی خواهد بود. راههای زیادی برای این وجود دارد که با وایت بالانس تجربه کنید تا نور پلان مورد نظرتان را بیابید، اما کاری که گفتم راهحلی ساده برای گرفتن نتایج خوب است. در مرحلهی پستولید وایتبالانس را به سمت سبز هدایت کردم تا به افکتی وهمآلود منجر شود که در فیلم میتوانید نتیجهاش را تماشا کنید.
تکههای سفید مقوای نازک (برای استفاده به عنوان رفلکتور)
بهدلیل نبودن برق در محل فیلمبرداری، فکر کردم که یک راه این است که از بازتابهای نور خورشید استفاده کنم. اما در نهایت از آنها هم استفاده نکردم.
متفرقه
تلویزیون کوچک LCD با باتری و شارژر
دستگاه پخش DVD ارزانقیمتی پیدا کردم که ورودی RCA داشت. این راهحل ارزانی برای تماشای راشها در شب بود که در ضمن اینکه تصویری بزرگتر از ویوفایندر دوربین هم داشت. همچنین از آن برای کنترل نماهای مهم در زمانی که نمیتوانستم پشت دوربین باشم، استفاده کردم (برای مثال دو دوربین همزمان را به کار گرفته بودم یا خودم در مصاحبه حضور داشتم). مطمئنا شفافیت و رنگ این مانیتور بههیچوجه درست نبود، اما برای کنترل کادر کارآمد بود و همچنین برای کنترل فوکوس بودن مصاحبههای مهم هم بدرد میخورد.
شات لیست، فرمهای عملکرد نوار و ترخیص (با تخته زیردستی و خودکار)
همهشان بدیهی به نظر میرسند اما در ضمن همگی به دلایل قانونی و تجربی مهم هستند. وقتی که حتا یادت نمیآید که تلفظ بعضی از اسمها چطور بوده، نگهداشتنشان در مرحلهی پستولید بسیار یاریرسان است.
سه راهی یا جعبه تقسیم برق
برای شارژ کردن ابزار الکترونیکی.
دوربین عکاسی
عکسهایی که با دوربین فیلمبرداری گرفته میشود رزولوشن مناسبی برای چاپ کاورهای DVD، پوسترها، و غیره ندارند، پس یک دوربین عکاسی حرفهای برای این منظور بهکار گرفته شد.
کولهپشتی
یک کولهی بزرگ که دو دوبین، تمام نوارها و ادوات صدابرداری در آن جای میگرفتند.
نکته: شبیه یک توریست باشید.
انتخاب یک کولهپشتی استاندارد بهجای جعبهی دوربین بسیار سنجیده بود. در اوگاندا (و بسیاری دیگر از نقاط دنیا) آخرین چیزی که به آن احتیاج داشتم این بود که شبیه یک گروه کوچک تلویزیونی بهنظر برسم و توجه ناخواستهای را در فرودگاه و مناطق روستایی به خود جلب کنم. قصدم این بود که بیشتر شبیه آدمی دورهگرد یا توریست بهنظر برسم که به بدینترتیب کمتر مورد توجه قرار میگرفتم.
نکتههای دیگر که ارزش اشاره دارند. (بعضیشان مخصوص اوگاندا یا آفریقا هستند)
غبار
هیچوقت این همه غبار را یکجا تجربه نکرده بودم. واقعا نمیتوانستی آن را ببینی، اما آثارش را مشاهده میکردی. روی سهپایه مینشست، ظرف چند ساعت لنز را میپوشاند و همه جا حاضر بود. بسیاری از انجمنهای اینترنتی عکاسی اشاره کردهاند که این دردسر در تمام آفریقا وجود دارد. واقعا نمیتوانید از غبار دوری کنید، پس بهترین کار این است که مراقب باشید و مطئمن شوید که مرتب لوازم و لنز را تمیز کردهاید. همچنین، نگه داشتن تمام نوارها در کیسههای پلاستیکی دربسته کمکتان میکند.
خورشید
نمیدانستم، اما خورشید در جاهای مختلف دنیا متفاوت است. دلایل زیادی برایش ندارم، اما با چند درجه تفاوت دما باید از اول و به سرعت یاد میگرفتم که در این شرایط چگونه تصویربرداری کنم. حتا فیلتر پولاریزه هم کارکرد متفاوتی از خود نشان میدهد. در بسیاری از مواقع اشکالی ایجاد نمیکرد اما خودش را نشان میداد و نیاز به تکنیکی متفاوت داشت تا نماهایی را که بهدنبالش بودم ضبط کنم.
فقط یک شانس بهدست میآورید
این یکی از اصلیترین چیزهایی بود از ساخت این مستند آموختم. برای مثال یکبار برای تفریح به شهر رفتیم و تصمیم گرفتم که دوربینم را با خودم نبرم. در مسیر تعداد خیلی زیادی نماهای خوب وجود داشت و نیز به شخصیتی برجسته برخوردیم که شاهدی بزرگ بر مدارسی بود که داشتیم در موردشان فیلم میساختیم. اگر دوربین همراهم بود میتوانستم این تصاویر را ثبت کنم. با اینکه امیدوار بودیم بتوانیم قرار ملاقاتی با او ترتیب دهیم، اما این هرگز اتفاق نیفتاد. اگر فرصتی پیش آمد که از چیزی فیلم بگیرید یا جایی بروید که دوربین با خودتان ببرید، حتما این کار را انجام دهید که شاید هیچگاه فرصت دیگری بدست نیاید. شما نمیدانید که در آینده چه چیزی پیش خواهد آمد.
پستولید
بااینکه این مقاله در درجهی اول بر مرحلهی تولید تاکید دارد، فکر کردم ذکر اطلاعاتی کوتاه دربارهی پستولید مستند هم مفید خواهد بود.
تمام مستند با فاینال کات استودیو تکمیل شد. تنها استثنا میکس صدا بود که باید به کس دیگری سپرده میشد و خوشبختانه بودجهای اضافه برای این کار باقی مانده بود. میتوانستم خودم میکس صدا را با نرمافزار soundtrack pro تکمیل کنم اما محدودیتهایم را می شناختم و باور نکردم که soundtrack pro بتواند با تنظیمات Pro Tools که شامل پلاگاینهای سختافزاری و نرمافزاری است، رقابت کند. با سرمایهگذاریای که جهت فیلمبرداری و تدوین انجام شده بود نمیخواستم تا کار را با میکس صدای نیمه استاندارد بفروشم. یک راف میکس با فاینال کات پرو انجام دادم تا اهدافم را نشان دهم اما صدای خام را در کانالهای جداگانه قرار دادم تا میکس صدا از اول انجام شود.
نتیجهگیری
چیزهایی که در بالا نوشتم بدرد من خورد، اما بههرحال هر راهحلی منحصر بفرد است و حتما پژوهش خاص خودتان را میطلبد. امیدوارم که این مقاله شما را در آمادگی و فیلمبرداری پروژهی بعدی کمک کند.
برای اینکه بیشتر دربارهی بچههای سیندرلا، مستندی که در این مقاله به آن ارجاع شده است، بدانید لطفا به سایت www.cinderellachildren.com مراجعه کنید.
درباره مت کلیفت
www.mattclift.com
متیو کلیفت فیلمساز مقیم بریسبین است که برای سازمانهای غیرانتفاعی تا دپارتمانهای دولتی و کمپانیهای چندملیتی فیلم میسازد. او که ۲۵ سال دارد، تاکنون به عنوان تهیهکنندهی مستقل تولیدات ویدئویی کار کرده و در زمینهی ژورنالیسم و بازاریابی نیز مشغول بوده است. او همچنین لیسانس هنر و روانشناسی دارد و درحال حاضر در مقطع فوقلیسانس بازرگانی تحصیل میکند.
متیو بهعنوان یک فیلمساز، منحصر بفرد است و در همهی زمینههای فیلمسازی از جمله کارگردانی، تهیهکنندگی، فیلمبرداری و تدوین تجربه دارد. این وسعت تواناییها به متیو اجازه داده تا تهیهی فیلمها را از آغاز تا پایان برعهده بگیرد. هدف او نوآوری و حرفهایگری رسانهای در تولیداتش است. بهغیر از فیلم، او موسیقیدان فعالی هم هست. او و همسرش کیت با هم در بریسبین، کویینزلند زندگی میکنند.
copyright © Matthew Clift 2008
منبع: http://www.kenstone.net/fcp_homepage/one_man_doco.html
این مطلب توسط ماکان مهرپویا ترجمه شده و قبلا در سایت ومستند منتشر شده است.