حالا تنها چیزی که میتواند سال ۹۳ را در ذهنم خوشایند کند٬ مرور کردن تجربههای گرانقیمتی است که در طی آن به دست آوردم. اما تازه سال ۹۴ شدهایم و ۹۳ فقط خاطرهای است که هر لحظه دورتر و دورتر میشود. همین دیشب بود که نشانههای رونق اقتصادی دوبارهي ایران با تفاهم هستهای احساس شد. این برای من که کارم تبلیغات است و رشد اقتصاد کشور با حرفهام ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ دارد به معنی پیشبینی سالی پرکار و اتفاقاتی هیجانانگیز است.
دوست عزیز و مربیام امیر مهرانی از سال پیش ایدهای را تحت عنوان کولهپشتی مطرح کرده که میتوانید اینجا بیشتر درموردش بخوانید. سالهاست که نوروز – آگاه و ناآگاه به کولهپشتی امیر عزیز – چیزهایی را از کولهپشتی سال گذشتهام خارج میکنم و چیزهای تازهای را داخلش میگذارم و در صفحهی اول سررسیدم آنها را مینویسم. اما امسال اولین سالی است که میخواهم محتویات کولهپشتیام را با شما درمیان بگذارم:
چه چیزهایی را از کوله پشتی ۹۳ خارج میکنم:
آدمهای اضافی: سال ۹۳ اغلب یاران غارم که هنوز ایران بودند مهاجرت کردند و رفتند. ناگهان چشمهایت را باز میکنی و میبینی داری عکس کسانی را که یار جانیات بودهاند در شهرهایی هزاران کیلومتر آنطرفتر لایک میکنی. برای سالها و تا همین چند ماه پیش سهممان در هفته ساعتها همصحبتی بود و حالا سهممان شده یک لایک. لایک به ماشینشان که زیر برف پنهان شده. لایک به سقف شیروانی خانههای همسایه. لایک به غذاهای ملل که قرار است هر آخر هفته الفبایی مرور شوند.
دارم اعتراف میکنم نبودنشان برای من که دایرهای بسیار محدود از آدمهای دوستداشتنی داشتم٬ بسیار غمانگیز است. دوستان برای من خانوادهای هستند که به اختیار خودم انتخاب میکنم و اگر سارا – بهترین دوستم و همسرم – را کنارم نداشتم چه بسا نبودشان از این هم سختتر مینمود.
سعی کردم دوستان تازهای پیدا کنم. اشتباهم همینجا اتفاق افتاد. با دوستان تازه هم مثل دوستان جانم دوستی کردم. نتیجه خوشآیندم نبود. اولین چیزی که از کولهپشتی ۹۳ خارج میکنم همین آدمهای اضافی هستند. دستبگیردارها٬ خالهخانباجیها٬ حسودها و دروغگوها جایی در خانهی من و کولهپشتی من در سال تازه ندارند.
ادعاهای اضافی: اقامت کوتاهم خارج از ایران فرصت بزرگی به من داد تا با گوشههایی از حرفهام آشنا شوم که تا پیش از این فقط در سایتهای تخصصی خوانده بودم. مهمان و دانشآموز چند ورکشاپ کوتاه شدم. با مهدی – یکی از رفقای جان – گپهای مفصل سینمایی زدم و دیدم ای داد چقدر عقب افتادهام از خود سینما! به چند شرکت تبلیغاتی و پروداکشن هاوس بزرگ و کوچک سرزدم و چیزهای تازه آموختم. و در کنج لابی هتلی چند ساعتی سام عزیزم را دیدم که آمده بود سفر و وقتی به من داد تا صحبت کنیم و همانجا بود که بهش گفتم ترجیح میدهم خودم را به دریا بیاندازم تا برگردم اما چند روز بعد برگشتم تا بمانم و خودش حتما نمیداند که بزرگواری و دیدگاهش به مسایل چه تاثیری روی من گذاشت. چند “من بهترم” الکی را همان موقع از کولهپشتی درآوردم و انداختم دور. اما حالا بقیهی ادعاهای اضافی را هم از کولهپشتیام بیرون میآورم. آموختم که آموختیهای زیادی پیش رویم هست که نمیدانم و باید بدانم و مرور و به کارگیری دانستههایم نیز به همان میزان مهم است.
چیزهای سرسامآور: ۳۸ سالَم شده و دیگر خیلی جوان نیستم. روزگاری وبلاگی داشتم با عنوان یادداشتهای یک فیلمساز جوان که تویش شور بود و باد کله و حریفطلبی. حالا دیگر اما گفتم که… خیلی جوان نیستم. حوصلهی شلوغی الکی٬ معاشرتهای الکی٬ کارهای الکی٬ فیلمها و موسیقیها و کتابهای الکی را ندارم. حوصلهی آن چیزهای که سرسام را به جان زندگیام بیاندازد را هم ندارم. یاد کردن از اتفاقات بد گذشته٬ پاگذاشتن به شرکتهای تبلیغاتیای که همیشه از شانههای من و همکارانم به عنوان نردبام ترقی استفاده کردهاند٬ تجربه کردن مکرر اشتباهاتم در ارتباط با دیگران و نشستن پای حرفهای خالهزنکی چیزهای سرسامآوری هستند که میخواهم همهشان را همین اول سال از کولهپشتیام بیرون بیاورم و بسوزانم.
چه چیزهایی را داخل کولهپشتی ۹۴ میگذارم:
ارتباطات تازه: گفتم که دایرهی محدودی از روابط دوستانه دارم. اما همیشه تشنهی ارتباط با آدمهایی هستم که گشاده دست هستند. یعنی آنهایی که جای اینکه چیزهایی را که بلد هستند توی مشتشان و ته جیبشان بگیرند٬ با کمال میل و دوستی عرضه میکنند و همینطور پذیرای چیزهایی هستند که من میدانم و به دردشان میخورد. آدمهایی را برای دوستی و همکاری میخواهم که قصهگوهای خوبی باشند. تجربههایشان مثل بقیه نباشد. فهرستی از ارتباطات تازه توی کولهپشتیام میگذارم و البته همچنان در انتظار مهربانی سرنوشت هستم تا کسانی از این دست را در سال ۹۴ پیش رویم قرار دهد.
محدودیت کاری خودخواسته: سرنوشتم این شکلی بوده که در این چند سال کارهای مختلفی را در صنعت تبلیغات انجام دهم. از مدیریت دفتر تولید آگهی تا کارگردانی و تدوین و نویسندگی و مدیریت هنری و ایده پردازی و حتا شرکت در جلسات بازاریابی. این آچار فرانسه بودن تا جایی برایم جذاب و کارآمد بود اما دوست دارم و میخواهم در سال جدید بیشتر از قبل به جنبههای هنری کارم بپردازم. میل و اشتیاقی که این روزها برای کار هنر دارم سالها به این روشنی پیش چشمانم نبوده است.
پروژههای شخصی: امسال میخواهم چهار پروژه شخصی را به سرانجام برسانم. اگر این کولهپشتی به سلامت به ۹۵ رسید آن وقت میگویم که این پروژهها چه بودند و به کجا رسیدند! این پروژهها را از این جهت انتخاب کردم تا بین کار تبلیغات و ارزشهایی که در خودم سراغ دارم فاصلهگذاری کنم. پروژههایی که باید از فضای تبلیغات بیرون آمد و از ارتفاعی بالاتر در جهانش دست به خلق زد.
ابراز ساختن: میخواهم جهانم را بسازم. بنویسم. فیلم بسازم. ترجمه کنم. رنگ به بوم بریزم. میخواهم زندگی خودم و اطرافیانم را زیباتر کنم.
نوشابههای انرژیزا: فستفود و نوشابه و سیگار سالهاست که بلای جان من هستند. اما نوشابههای انرژیزایی که در کولهپشتیام قرار میدهم با نوشابههای معمولی که به صورت روزمره خودم را با آنها مسموم میکنم تفاوتهای عمدهای دارند. یکی از نوشابهها صبر است. صبر را از سفرم یاد گرفتم. روزهایی که آنجا به انتظار انجام کارهایی نشسته بودم که شاید ارزش انتظار نداشتند چیزی را یاد گرفتم که به محض بازگشت به دردم خورد. تلاش و صبر کردن برای دیدن نتیجهی کار چیز بزرگی بود که در پایان ۹۳ یاد گرفتم. حالا صبورترم و این صبر را با خودم به سفر ۹۴ خواهم برد.
انرژیزای دیگر رک بودن است. آنچه را که در مورد آدمها و پیشآمدها و کارها به ذهنم خطور میکند با صراحت درمیان خواهم گذاشت. اینطوری فرصتی خواهم داد تا نظرم را عوض کنند. اما حرف میزنم تا ناگفتهای باقی نماند. در مملکت چاکرم مخلصمهای الکی به صراحت لهجه بیش از هرچیز دیگری نیاز دارم.
انرژیزای دیگر منابع آموزشی است. یادگرفتن و عمل کردن به آموختهها مثل صبر و صراحت به من انرژی میدهد. دانش قدرت میآورد. میخواهم در سال ۹۴ از هر زمان دیگر قدرتمندتر باشم.
و آن شیشهي تابناک رازآلود که دورش ماهوت پیچیده شده٬ حاوی ترکیبی قدرتبخش: عشق و امید. عشق به سرزمینم٬ به عزیزانم٬ به انسانها و حیوانات و طبیعت٬ به حرفهام. و امید به آینده. امید به سالی که نکوییاش از همین ابتدای بهارش پیداست.
سال خوبی برایتان آرزو میکنم.