فکر میکنم اغلب مستندسازان و مستنددوستان با نام ارول موریس آشنا باشند. یکی از بزرگترین مستندسازان زندهی دنیا که هر فیلمش دریچهای تازه به حقیقت میگشاید. فرم و محتوا در آثار او چنان به هم پیوسته و حرفهای هستند که نتیجهاش همواره فیلمی دیدنی و نیز کلاس درسی مفید برای مستندسازان بوده است.
اما زمانی که در سال 1988 موریس مستند مشهور و فوق العاده تحسین شدهاش «خط باریک آبی» را برای کمپانی میراماکس ساخت، اتفاقی افتاد که شاید این هم بتواند برای همه علاقمندان به فیلمسازی درس بزرگی باشد.
هاروی ونشتاین که تهیه کننده آثار بزرگی مانند اغلب فیلمهای تارانتینو، سه گانهی ارباب حلقهها و مستندهای مایکل مور است، نامه ی زیر را برای او نوشت:

ارول عزیز:مصاحبهات را با NPR شنیدم و حوصلهام از دستت سر رفت. حتا اگر زندگیام به دیدن «خط باریک آبی» بستگی داشته باشد، نمیتوانی مجبورم کنی که آن را ببینم.وقتش رسیده که مجری شوی و رسانه را درک کنی.بگذار تمرین کنیم:
س: این فیلم در چه رابطهای بود؟ج: فیلمی معمایی که بیعدالتی را تعقیب میکند. از «کابوس در خیابان الم» ترسناکتر است. به سفری به «توالایت زون» شبیه است. مردم آن را نسخهی کمدی فیلم «در کمال خونسردی» میدانند.کوتاه صحبت کن و دنبال قانونسازیها نرو. درباره فیلم مثل یک فیلم حرف بزن و تاثیری که آن از نقط دید احساسی برمخاطبان خواهد گذاشت.اگر به ملال انگیزیات ادامه دهی، بازیگری را در نیویورک استخدام خواهم کرد تا تظاهر کند که ارول موریس است. اگر موردی برایش سراغ داری، ممنونت خواهم شد.[حرف هایت را] کوتاه نگه دار و به بازاریابی [فیلمت] ادامه بده، چون این تنها چیزی است که به درد تو، شغلت و فیلمت می خورد.به خاطر نقدهای مثبت تبریک می گویم. بگذار مطمئن شویم که فیلم هم به همان اندازه موفق است.با بهترین آرزوهاهاروی ونشتاین
گاهی فیلمسازها بلد نیستند در مورد فیلمشان با مردم عادی حرف بزنند. یادشان می رود که فیلمشان برای مخاطب عام درنهایت یک فیلم است. حتا ارول موریس بزرگ هم یک زمانی همین طور فکر می کرده.
بد نیست کمی درباره فیلممان سادهتر حرف بزنیم. فکر میکنم که این امر در جامعه ما برای قشر بزرگتری صادق باشد. حتا برای گروهی از منتقدان و مدیران و تهیهکنندگان هم باید حرفها را ساده کرد. فکر می کنم توصیه ی آقای ونشتاین را باید جدی گرفت.